فکر کنم دیگر زمان ان رسیده که از برزخ لوکس و اکازیونم بیرون بیایم و به همان موعضلات احمقانه معمولی برگردم، باید وقتی ان ذهن به فاک رفته ام متعصبانه با مشت بر روی میز دادگاه میکوبد و میگوید :《اعتراض دارم جناب قاضی!:/نرمال بودن چندش آور است!》انقدر قوی باشم که برایش چشم خمار کنم و با نیشخند بگویم :《وارد نیست!》میدانم که باز هم مثل این چند ساله این سوالات و چرا ها ، این حالات برزخی و این رقت انگیزی بشر باز هم دیوانه ام میکنند ،دیوانه!ولی باید مدتی غلاف کنم:/باید تمرکز کنم،اگر تمرکز نباشد هیچ وقت نمیتوانم هیچ کاری را شروع کنم؛چون نمیتوانم تصمیم گیری کنم !!و دیگر هر چیزی را که احساس شیرین نابودی و رقت انسان یا همان افکار برزخی را به من تزریق میکند حذف میکنم،همه را تک تکحتی تم و نام وب راهم تغییر داده ام(از نام وب متنفر بودم و در عین حال عاشقش بودم چون تمسخری بود بر همه چیز،پارلمانِ آنارشیست؟ :))بی معنی ترین ترکیب کلمه ی ممکن برای هر عقیده ممکنه) حداقل این زندگی نرمال مآب لذت جالبی را برایم همراه خواهد داشت :))ان هم ازار است!شیطان درون من به شدت از خودآزاری لذت میبرد حتی گاهی نمیتوانم کنترلش کنم؛در واقع علت اصلی بیشتر خیالپردازی های خشن و اسلشر من این است که با این کار خوی وحشی درونم میشود ، پرورش میابد و دیگر نیازی به تخلیه خشم روی دیگران ندارم شاید اگر بخواهم تمام خشمم را سر بقیه خالی کنم طی دوهفته تبدیل به قاتل سریالی شوم (یادم میاید یک بار که خیلی سعی کرده بودم جلوی زبانم را بگیرم که حرف خشن نزنم یا به این جور چیز ها فکر نکنم موقع دعوا طرف مقابل را سلاخی شده میدیدم:/جوری که همش دندان قروچه میرفتم که بلند نشوم طرف را کاملا تکه تکه کنم:///)ولی هروقت این خیال پردازی ها را میکنم از افکارم عذاب وجدان میگیرم و احساس گناه میکنم حتی احساس میکنم که از هر دفعه بی رحم تر میشم و احساسات مهربانانه ام بیشتر سرکوب میشود ولی این احساس خود آزاری را دوست دارم ،حتی مدتی بود که اگر از چیزی خوشم می امد انی که ازش متنفر بودم را میخریدم ،میخوردم،یا مست خواب بیدار میشدم و نمیخواستم بخوابم:///میل به نابودی مطلق دارم ولی زندگی میکنم:///یا حتی الان،من از نوشتن در مورد حالات خودم و به خصوص اعتراف به گفته های بالا که برای اولین بار است بیان میشوند متنفرم ولی مینویسم و خودم را زجر میدهم:) شاید بتوانم خودکشی کنم و بگویم از بین دو جهنم من جهنم دیگری را میخواهم و زندگی پوچت مال خودت خدای به اصطلاح مهربان، من نمیخواهم! ولی هیچ وقت نمیتوانم خودم را راضی کنم که در چشم خودم ضعیف باشم!من که نا خواسته باز هم به برزخم برمیگردم ،ولی حالا باید به خودم سلف کنترلم را اثبات کنم،!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها